Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-07@08:24:38 GMT

از کشتن همسر و فرزندم پشیمان نیستم!

تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۲۲۲۸۸

از کشتن همسر و فرزندم پشیمان نیستم!

عاشق اعداد است و مهم‌ترین تصمیماتش را در روز‌هایی با اعداد خاص اجرا می‌کرد. مثل قتل همسر و فرزندش و حمله به مادرش. پسری درسخوان و تیزهوش که حالا به اتهام قتل دستگیر و زندانی شده است.

به گزارش جام جم، سعید وقتی رو به روی مجری نشست، سفره دل باز کرد و به تشریح جنایتی پرداخت که مرتکب شده بود.

د ادامه گفتگو با او را بخوانید:

خودت را معرفی کن.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مسعود. بچه شمال شهر هستم.

چقدر درس خواندی؟

تا فوق‌لیسانس درس خواندم. من خیلی درسم خوب بود و همیشه معدلم بالای ۱۹ بود، همین درسخوان بودن باعث شد در خانواده آزاد و رها باشم.

وضع مالی‌ات چطور بود؟

خیلی خوب. پدرم از ساختمان‌ساز‌های معروف بود و ما در رفاه کامل بودیم. تا وقتی پدرم بود، هیچ غم و غصه‌ای نداشتم.

چرا این‌قدر به پدرت وابسته بودی؟

او پشتوانه معنوی من بود. همیشه حواسش به من و کارهایم بود. مایه دلگرمی‌ام بود. من پولدار بودم و شیطنت زیاد داشتم. هرجا گندی بالا می‌آوردم، پدرم پشتم بود و فقط می‌گفت عیبی ندارد از این موضوع درس عبرت بگیر و اشتباهت را جبران کن.

مادرت چطور؟

یک زن ضعیف و دهن‌بین که زندگی را می‌تواند برایت جهنم کند. ارتباط خوبی با او نداشتم و بیشتر با پدرم درددل می‌کردم.

با همسرت چطور آشنا شدی؟

من خیلی شیطون بودم، اما فیروزه تنها دختری بود که وقتی به او پیشنهاد دوستی دادم، گفت من اهل دوستی نیستم. او یک‌بار طلاق گرفته بود و در روابطش خیلی دقت می‌کرد.

بعد چه شد؟

هم از رفتارش خوشم آمد و هم دلم به حالش سوخت. به همین خاطر با او ازدواج کردم. البته به این آسانی نبود. مادرم مخالفت کرد و حتی در مراسم خواستگاری نیامد. او خیلی لجباز بود، اما من هم در ماجرای فیروزه آن‌قدر لجبازی کردم که قبول کرد.

او را دوست داشتی؟

فیروزه عاشق من بود، اما من همه را معمولی و به یک اندازه دوست داشتم.

بعد از ازدواج رویه زندگی‌ات تغییر کرد؟

خیلی. دیگر سمت ارتباط با دختران نرفتم و سرگرم زندگی‌ام شدم. هرکسی مرا می‌شناخت، متوجه این تغییر شده بود.

پس خوشبخت بودید؟

خیر. فیروزه فکر می‌کرد من هنوز همان آدم هستم و هرجا می‌رفتیم از رستوران تا سینما، آن را زهرمار من می‌کرد.

چه زمانی بچه‌دار شدید؟

همان ماه‌های اول، باردار شد، اما با رفتارش باعث شد به جای خوشحالی به این فکر کنم اگر این دو نبودند، چه می‌شد.

بعد چه شد؟

به او گفتم بچه را بیاندازد، اما قبول نکرد و گفت می‌خواهد دخترمان را نگه دارد.

چرا به فکر کشتن‌شان افتادی؟

احساس کردم به آن دنیا اعتقاد دارد و بهتر است با وجود بچه در این دنیا نباشند. دخترم سه ساله بود که نقشه قتل او را اجرا کردم. فشار فیروزه و مادرم از یک سمت و تخیلم از سمت دیگر، من را به این سمت کشید که آن‌ها را بکشم. به همین دلیل به این فکر کردم داروی بیهوشی به خوردشان دهم و بعد خفه‌شان کنم.

از روز قتل بگو.

صبح روزی که دخترم سه ساله شد به ناصرخسرو رفتم و با پرداخت پنج میلیون تومان، داروی بیهوشی گرفتم. همسرم عادت داشت شب‌ها دمنوش بخورد، به همین خاطر داخل دمنوش تمام داروی بیهوشی را خالی کردم. بعد از خوردن دمنوش و شیر دادن به بچه، خوابیدند. یک دقیقه پتو را محکم جلوی بینی و دهان کودک نگه داشتم و او خفه شد و جانش را از دست داد. بعد هم سراغ همسرم رفتم و او را به همین شیوه خفه کردم.

همسرت مقاومت نکرد؟

آن‌قدر داروی بیهوشی به آن‌ها داده بودم که فکر کنم بر اثر همان دارو‌ها مرده بودند.

بعد چه شد؟

کنار جسد آن‌ها خوابیدم. ساعت ۷ صبح بیدار شدم و به اورژانس زنگ زدم. وقتی امدادگران به خانه آمدند، گفتند آن‌ها بر اثر مسمومیت مرده‌اند. فکر می‌کردند گازگرفتگی علت مرگ بوده است.

از قتل آن‌ها پشیمان نیستی؟

نه.

یعنی اگر به عقب برگردی، بازهم آن‌ها را می‌کشی؟

اگر شرایطم همین‌طور باشد، بله.

چه شرایطی؟

دخالت‌های مادرانه. دخالت‌های مادرم در زندگی من. دخالت فیروزه در تربیت بچه. نبود پدرم. مشکلات مالی.

گفتی وضع مالی‌ات خوب بود؟

مدتی بود با بحران مالی رو‌به‌رو شده بودم. پدرم هم نبود که کمکم کند.

 بعد از قتل چه کردی؟

زندگی عادی، چون با صحنه‌سازی از دستگیری رها شدم و همه فکر کردند آن‌ها به مرگ طبیعی فوت کرده‌اند. سعی می‌کردم هر هفته سر خاک‌شان بروم و با آن‌ها صحبت کنم. می‌دانستم شرایط برای‌شان در آن دنیا، بهتر از این دنیا بود.

چرا تصمیم به قتل مادرت گرفتی؟

او عامل تمام بدبختی‌های من بود. سالگرد فوت همسر و دخترم سراغش رفتم و با پتو می‌خواستم خفه‌اش کنم که مقاومت کرد و از دستم فرار کرد.

نترسیدی؟

چرا بترسم؟ انتهای این راه لو رفتن و دستگیری بود.

بعد از این‌که نتوانستی مادرت را بکشی، چه کردی؟

سه بار خودکشی کردم که آخرینش در روز تولدم بود. خیلی دوست داشتم روز تولدم بمیرم، اما موفق نشدم.

چگونه دستگیر شدی؟

برادرم به خاطر مشکلاتی در زندان بود. منتظر ماندم از زندان آزاد شود، وقتی بیرون آمد، خیالم راحت شد و به ماموران مراجعه کرده، خودم را تسلیم کردم. بعد از تسلیم شدن، حالم بهتر شد و کمی آرام شدم. کاش پدرم زنده بود. می‌دانستم اگر او بود، بهترین راه را برای برخورد با مشکلات جلوی پایم می‌گذاشت و از من حمایت می‌کرد.

به بازی اعداد علاقه داری؟

بله. برنامه‌ریزی زندگی‌ام همیشه روی اعداد بود. سعی می‌کردم برای هرکاری چه خوب، چه بد روز خاصی را در نظر بگیرم.

منبع: فرارو

کلیدواژه: قتل همسر داروی بیهوشی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۲۲۲۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

۲۳۳۲۱۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119

دیگر خبرها

  • جود بلینگام: پدرم همیشه پیراهن رئال مادرید با نام و شماره زیدان را در خانه بر تن می‌کرد
  • طلاق از شوهر به‌خاطر خیلی خوب‌بودن!
  • اخراج فرزندم‏ از ۱۰ مدرک دکتری بالاتر است
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • عیادت از جورج شکور؛ خالقِ سه گانهِ حماسه های ماندگار …
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • دنیا باید منتظر کسی که پول دارد بماند!/ کشتن انسان‌ها بدون ترس
  • مهاجری: بعضی وزرا از حضور در دولت پشیمان هستند/ برخی نقش شاه سلطان حسین را بازی می کنند
  • سنتکام به کشتن کشاورز سوری به جای سرکرده القاعده اعتراف کرد + عکس